معنی گشوده نشدنی

حل جدول

گشوده نشدنی

لاینحل


گشوده

گشاده، وا، منبسط

وا

لغت نامه دهخدا

گشوده

گشوده. [گ ُ دَ/ دِ] (ن مف) رجوع به گشودن و گشادن و گشاده شود.


نشدنی

نشدنی. [ن َ ش ُ دَ] (ص لیاقت) ناشدنی. محال. ممتنع. ناممکن. (یادداشت مؤلف). مقابل شدنی. رجوع به شدنی شود.


نیم گشوده

نیم گشوده. [گ ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) نیم باز. نیمه باز. که تمام گشاده نیست و تا نیمه آن را گشوده اند.

فرهنگ عمید

گشوده

بازکرده،
رهاشده،

فارسی به عربی

گشوده

حل ازرار

فرهنگ معین

گشوده

(گُ دَ یا دِ) (ص مف.) باز شده، وا شده.

مترادف و متضاد زبان فارسی

گشوده

باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط


نشدنی

غیرممکن، محال، ناشدنی،
(متضاد) ممکن

فرهنگ فارسی هوشیار

گشوده

(اسم) مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود: بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود، رها شده: بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد، جاری کرده روان ساخته، تصرف کرده فتح کرده، شاد کرده، جدا کرده منفصل: دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتها ء چپ بر پشت انگشتان راست، حل کرده، روان کرده (شکم و مانند آن)، زایل کرده رفع کرده، بهم زده، آشکار کرده، راست شده درست شده، حاصل شده نتیجه داده، قطع رابطه کرده، منجلی پس از کسوف و خسوف.


گشوده شدن

(مصدر) باز شدن: تا چاشتگاه در بسته بود و مقربان و اهل خدمت در آنجا جمع شده انتظار میکشیدند که در گشوده شود.

واژه پیشنهادی

نشدنی

محال-غیرممکن

ناممکن-

معادل ابجد

گشوده نشدنی

749

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری